فال حافظ
قالب های نازترین
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
عربی راهنمایی
و آدرس
arabi2014.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
نمی چرخد!
و میرغضبان شهر از دست اوعاصی شده اند...
بهانه می گیرد که ببخشد...
اشاره می طلبد که نوازش کند...
برای من.....
شبان ساده این دشت شعرهای عاشقانه می سراید.!!!!
و آنها را حتی به نسیم هم نمی سپارد.!
خودش بی هیچ واسطه ای در گوشم می نوازد و صدایم می زند با شوق
که...بیا...
آن هنگام که از اوگله میکنم.!
محتسبان گفته اند: که سخت می توان به حوالی او رسید.!
آهسته...
چنان که نامحرمان نشنوند....
صدای نفس هایش در گوشم می پیچد.
زمزمه می کند:
عزیزکم ؛ من به تو نزدیکتر از آنم که گمانش می کنی...
گفتم:
گفته اند: که خشم می گیری؟؟!!
اگر برایت چون وچرا کنم...
من اهل تسلیم و طاعت نیستم.!!!
گفت:
اگر همه اهل تسلیم و طاعت بودند؛
رحمت من به کار چه کسی می آمد...
که من مشتاق تماشای سیمای توام.......
وقتی شجاعانه به دریا می زنی با قایقی که خود برایت ساخته ام و
دیگران از هراس طوفان قایق را به خاک سپرده اند.
قد راست کردم...
گفتم:
من محتسبان و میرغضبان و حاجیان درگاهت را بر نمی تابم.
روبه رویم نشست...
رخ به رخ
وگفت:
درگاه من پرده ای ندارد که پرده داران غضبناک و خشم آلود داشته باشد
که من برنفس خود قصه ی رحمت نوشته ام...
مرا ببین عزیزکم، نه آنان را...
گفتم:
پس چرا آنان را از درگاه خود نمی رانی؟
گفت:
هیهات...
که من هرگز کسی را از درگاه خود نرانم.
روی برگرداندم...
گفتم:
من باید بفهمم که چه میکنی؟
پیش از این چرا چنین کردی و پس از آن چه خواهی کرد...
رو به رویم نشست...
رخ به رخ
گفت:
اکنون را دریاب نازنینم!!!
که اگر باور کنی دوستت دارم، دیگر پیش و پسی باقی نخواهد ماند و من
امشب آمده ام که باور کنی...
بغض کردم،....
مشت کوبیدم،....
گفتم:
پس چرا هرگاه که تورا می خوانم،نیستی...
درگاه تو کجاست؟؟
وقتی همه ی درها بسته است!!!!
و این مصلحت تو چیست؟؟؟؟
که من هیچ وقت جا و معنایش را نفهمیدم؟!!!!!
کجایی وقتی می خوانمت نیستی؟؟!!
و دیگر هیچ نگفتم که گریه امانم نداد...
صبح بود که بیدار شدم.با نسیمی که نوازشم کرد...
یادداشتی روی میزکارم بود.
خواندم:
روزی مردی در خواب می بیند که خداوند به او می گوید:
آیا دوست داری صحنه هایی از زندگی ات را پیش رویت نشان دهم؟
مرد از خود اشتیاق نشان می دهد.
آنگاه در جلوی چشمان او افقی مانند ساحل دریا ظاهر می شود و آینده
ی خود را می بیند که در لحظه ای سخت دو رد پا روی شن های سا حل
است.
مرد از خدا می پرسد:
این رد پای چه کسانی است؟
خداوند می گوید: یکی از آن تو و دیگری از آن من که همراه تو در
سختیهایم.
مرد مسرور می شود...
در صحنه ای دیگر،
او مصیبت بزرگتری پیش روی خود می بیند و روی ماسه ها تنها یک رد پا
مشاهده می کند،
.با گله به خداوند می گوید:
پس چرا مرا تنها گذاشتی؟
این ها ردپای من است که تنها در مشکلات رهایم...
خداوند می گوید:
این رد پای تو نیست،!!!،
ردپای من است...
مرد گفت:
پس من کجایم؟
خدا می گوید:
تو در آغوش منی!......
.........
...................
.................................
................................................
...............................................................
خدای من لحظه ای مرا از آغوش خودت جدا مکن......
ماهی گلی
نظرات شما عزیزان: